turk donyasi زبان،تاریخ و فرهنگ مردم ترک درباره وبلاگ سلام به وبلاگ من خوش آمدید از اینکه به وبلاگ اینجانب سر میزنید خوشحالم. در ارائه و جمع آوری مطالب این وبلاگ سعی شده است مطالب مفید راجع به زبان ، فرهنگ و تاریخ مردم ترک از اکثر سایتها و وبلاگهای ایرانی و سایر کشورها به خصوص کشورهای ترک زبان دنیا استفاده شده است و در واقع گلچینی از مطالب سایت های مختلف است که در قالب یک وبلاگ جمع شده است. و سعی شده است با ارائه مطالب آموزش و همچنین لینک های مفید به یادگیران زبان ترکی کمکی کوچک کرده باشیم .خواهشمند است ما را از نظرات سازنده تان بی نصیب نفرمایید. ترکون دیلی تک سوگیلی ایستکلی دیل اولماز آیری دیله قاتسون بو اصیل دیل اصیل اولماز آخرین مطالب
نويسندگان چهار شنبه 10 خرداد 1392برچسب:, :: 8:10 :: نويسنده : داوود بدرزاده
افعال پر كاربرد تركي
قاپ قاپماق
(1) : فعل امر از مصدر «قاپماق» (قاپيدن، گرفتن) قاپاغان (qapağan) :
◊ غافلگير، ناگهان حمله كننده. ◊ دام، تلّه. قاپا-قاپ (qapa-qap) : ◊ در حال گرفتن. ◊ محلّ تلاقي و برخورد. قاپاقلاماك (qapaqlamak) : ◊ گرفتن، قاپيدن. ◊ تاختن و در حال تاخت قاپيدن. قاپان (qapan) : ◊ گيرنده، آنكه عمل قاپيدن را انجام دهد. ◊ قپان، ترازو. قاپانماق (qapanmaq) : از جا بلند شدن، كنده شدن. (← قوْپ، قوْپانماق) قاپچـي (qapçı) : اخّاذي كننده. قاپلان (qaplan) : پلنگ. (جانوري كه كمين كند و ناگهان حمله كند و بگيرد.) قاپماق (qapmaq) :
◊ قاپيدن، گرفتن. ◊ حمله كردن و گاز گرفتن. (اغلب در مورد سگها به كار ميرود.) ◊ برداشتن و در رفتن. ◊ اقدام كردن، شروع كردن. يوْلونو قاپميش گئدير. (راه خود را پيش گرفته و در حال حركت است.) قاپيش (qapış) : ◊ عمل قاپيدن. ◊ كشمكش، چنگ زدگي. قاپيشماق (qapışmaq) : به همديگر چسبيدن، به هم چنگ انداختن، دست به يقه شدن، با هم كُشتي گرفتن. قاپيق (qapıq) : كنده شده، بلند شده. قاپيلْماق (qapılmaq) : ◊ قاپيده شدن، گرفته شدن. ◊ ربوده شدن، دزديده شدن. قاپيم-قازيم (qapım-qazım) : عمل كندن و بردن، اخّاذي، دستبرد. (2) : تلفّظي از كلمة قاب. (← قاب) قاپارْتْلاما (qapartlama) : پوست دبّاغي شده، خيك پنير. قاپاق (qapaq) : ◊ در پوش، سر پوش. ◊ پلك چشم. ◊ سايهبان كلاه، كلاهي كه در قسمت جلو سايهبان داشته باشد. ◊ تكه پارچه يا نمدي كه جلو دهان گوساله بسته ميشود تا نتواند از شير مادر استفاده كند. 5- هر چيزي كه روي چيز ديگر را بپوشاند. قاپاقلى (qapaqlı) : داراي سرپوش، روپوشدار. قاپالاق (qapalaq) : پوزبند، نوعي كيسه كه به دهان گوساله ميبندند تا نتواند از پستان مادر شير بخورد. قاپى (qapı) : قاپو، درب خانه، جلو خانه. قاپيچى (qapıçı) : قاپوچي، دربان، نگهبان. قاپى داشلايان (qapı daşlayan) :
◊ مجازاً به كسي گويند كه تظاهر به جنگ و سنگ پراني كند؛ ولي در عمل جنگاور نيست. ◊ اصطلاحاً به معني خرما است كه پس از خورده شدن، هستهاش را به بيرون پرتاب كنند. قاپيسيز (qapısız) : ◊ خانة بدون در. ◊ مجازاً به معني خسيس، آنكه در خانة خوبي ندارد. قاپيلى (qapılı) : آنكه داراي در خانة خوبي باشد، مهمان نواز. قاپيليق (qapılıq) : سر در، سايهبان قسمت جلو چادر. قيز قيزماققيز: دختر قيزماق : گرم شدن قيزديرماق : گرم كردن قيزميش : گرم شده قيزماق :عصباني شدن -اعتمادكردن-خاطرجمع شدن
قوش qoş قوشماققوش qoş
قوشماق قوشا چاي نام تركي مركب از صفت "قوشا"به معني جفت و اسم "چاي"به معني رود است. قوشا QOŞa "قوش + ا" به معني جفت،دوتا،اسم از مصدر" قوشماقqoşmaq" به معني پيوستن ، يكي شدن.
قاريش قاريشماق قاريش: وجب-(قاريش قاريش =وجب به وجب) قاريشماق: مخلوط شدن-تركيب شدن-شركت كردن-مداخله كردن-آلوده شدن -گل آلوده شدن-خراب شدن- مصدر قاريشماق- قاطي شدن (Qarişmaq) : - با حذف «ماق» از آخر مصدر «قاريش» باقي مي ماند، يعني (وجب)، (اسم).
يول يولماقيول يولماق
يول: راه طريق جهت سو مجرا دفعه بار يولماق:كندن-چيدن (سبزي) كوكوندن غصه ني يولماق ايستيرم. آياقين آلتيندا آچان بير گولم. قولومي بوينونا سالماق ايستيرم قازماق: بمعني كندن زمين و امثال آن
يولماق:بمعني كندن مو و كندن از ريشه سويماق:بمعني كندن پوست و رازهزني اويماق:بمعني كندن چوب و امثال آن براي منبت كاري و در آوردن چشم بكار ميرود. قوپارماق: براي كندن جزئي از چيزي قيرتماق:براي كندن و برداشتن جزئي از چيزي و نشگون گرفتن است. نظرات شما عزیزان: موضوعات
پیوندهای روزانه
پيوندها
|
|||||||
![]() |